آدما نردبون میزارن زیر پاشون تا برن اون بالا برسن به خدا
غافل از اینکه خدا پایین نردبون رو گرفته ، تا آسیبی نبینن
چهره گل باغ و صحرا را گلستان میکند
دیدن مهدی هزاران درد درمان میکند
مدعی گوید که با یک گل نمی آید بهار
من گلی دارم که عالم را گلستان میکند
روی یه طاقچه سنگی
میون دو قاب رنگی
بودن من و تو باهم
داره تصوی قشنگی
عکس تو تو قاب خاتم
در حصار خالی از غم
حتی در مرگ تن من
نمی گیره رنگ ماتم
هر دم به گوش می رسد ، آوای زنگ قافله
این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله
یک زن میان محملی فاندر غم وتاب وتب است
این زن صدایش آشناست، وای برمن زینب است